ZED LOVE
توصیههای به مربیان و اولیای مدرسه شما که به عنوان متخصص در امر تعلیم و تربیت در مدارس کار میکنید لازم است اولاً: اطلاعات کلی خود دربارهی عوامل خطرناک افزایش دهید و سعی کنید اطلاعاتی دربارهی سوابق خانوادگی دانشاموزانتان کسب کنید. ثانیاً بهتر است با موسساتی که خدماتی در زمینه بهداشت روانی مدرسه ارائه میدهند و نیز موسسات توانبخشی در منطقه خود آشنا شوید. ثالثاً با یک داروشناس صحبت کنید و از او دربارهی مسمومیتهای دارویی بپرسید و اطلاعاتی را کسب نمایید. بنابر این هنگام برخورد با نوجوانان سعی کنید همواره به علایم هشدار دهندهای که دربارهی خودکشی نوجوانان ذکر شد، توجه داشته باشید. سعی کنید شبکهی حمایتی نوجوانان را مثل: اعضای خانواده، دوستان و بزرگسالانی که دانشآموز آنها را حامی خود میپندارد، تقویت کنید. کمک در تقویت سیستم حمایتی نوجوانی که صد خودکشی دارد، همچون سایر مسایل روانی میتواند مفید واقع شود و مهمترین فایدهی آن نجات یک انسان است. گامهای ویژهای که در مورد نوجوانی که دم از خودکشی میزند میتوان برداشت، چنین است: 1- به صحبتهای او گوش دهید. 2- به دانشآموز کمک کنید تا موقعیت کلی خود را امید بخش تلقی کند. 3- به دانشآموز کمک کنید تا به یک مرکز ارایه خدمات بهداشت روانی مراجعه کند و حتی میتوانید خود شما او را تا مرکز همراهی کنید. 4- با خانوادهی دانشآموز تماس بگیرید. 5- سایر متخصصان را از نگرانیهای خود مطلع سازید، شاید آنها بتوانند به حل مشکل کمک کنند. (فرقانی رئیسی، 1374) توصیههایی به والدین اگر فرزندتان آرزوی مرگ کرد، سخن او را جدی بگیرید. اولین چیزی که به آن باید توجه کنید؛ شرایط و موقعیتهایی است که چنین اظهاراتی را موجب میگردد. آیا این تهدید زمانی انجام میگیرد که فرزندتان به خواست خود نمیرسد؟ (مثلاً وقتی که شما تقاضای او را برای خریدن چیزی رد میکنید یا به او اجازه نمیدهید با دوستانش به تفریح برود.) آیا این تهدید بعد از تنبیه کردن او روی میدهد؟ آیا به دنبال عصبانی کردن شما و این که به نشان دادن یک عکسالعمل وادار شوید روی میدهد؟ آیا میتوانید پیشبینی کنید که او چه زمانی از چنین تهدیدی استفاده خواهد کرد؟ یا این که قابل پیشبینی نیست، مثل مواقعی چون تماشای تلویزیون، اتومبیل سواری، هنگام صحبت دربارهی مدرسه و دوستانش؟ میزان تکرار این تهدیدها چه قدر است و تحت چه شرایطی روی میدهد؟ بعضی از عوامل یاد شده میتواند به طور آگاهانه توسط فرزندتان مورد استفاده قرار گیرد تا شما را وادار ساز که تسلیم خواستهای او شوید. هوشیار باشید که فریب نخورید. صرفهنظر از این که تهدیدهای فرزندتان به خودکشی جدی است یا ساختگی، مرحلهی بعدی عبارت است از توجه به علایم خطر. با فرزند خود در مورد احساس او نسبت به خودکشی صحبت کنید. هیچگاه به سوالات جدی و عمیق، پاسخ سطحی و ساده ندهید و سعی نکنید با نصیحت کردن او را قانع سازید که خودکشی کار ناپسندی است، زیرا این کار شما ممکن است موجب شود تا او احساس کند که آدم گناهکاری است، لذا ناامیدی او تشدید شده، احتمال خودکشی تقویت شود. بکوشید موقعیت او را درک کرده، کاری کنید که به راهحلهایی غیر از خودکشی برای حل مشکل خود بیاندیشد. برای تسهیل در این امر میتوانید به یک مرکز خدمات مشاورهای یا روانکاو مراجعه کنید. (فونتل ترجمهی حاجیزاده، 1378، صص 163-162) رضا حیدریفرد، مدرس کلاسهای آموزش خانواده
مشخصههای رفتاری ـ روانی مشاهدهی تغییرات ناگهانی در رفتار یا روحیهی یک نوجوان میتواند نشانهی تمایل به خودکشی باشد، از جمله: 1- گوشهگیری (ارتباط با والدین، دوستان و آشنایان کاهش مییابد و نوجوان تمایلی به فعالیتهای روزانه و صحبت کردن نشان نمیدهد) 2- افسردگی، گریه و ناراحتی، ناامیدی و احساس بیلیاقتی 3- اضطراب، سردرگمی، و بی حوصلگی و سایر اختلالات روحی ـ رفتاری 4- افت تحصیلی 5- پرخوابی یا کم خوابی 6- کاهش یا افزایش اشتها 7- اشتغال فکری یا سوالاتی درباره ی مرگ، مردن، آخرت، از دست دادن بستگان و سوالاتی از این قبیل 8- خاتمه دادن به فعالیتها و انجام کارهای از قبیل فروش یا توزیع لوازم شخصی، تسویه حساب بدهیهای کمک کردن به کسانیکه پیشتر با آنها بدرفتاری کرده بودند، یادداشتهای مکرر و جمع و جور کردن وسایل شخصی 9- بیتوجه شدن به ظاهر خود، سلامت، پوشاک و ... مشخصههای موقعیتی مشخصههای موقعیتی عبارتند از: 1- تهدید یا اقدام قبلی به خودکشی 2- داشتن تاریخچه رواندرمانی یا بستری شدن در بیمارستان 3- آشفتگی در خانواده 4- تحت فشار قرار داشتن توسط خانواده برای احراز موفقیت 5- ناراضی بودن از وضعیت خانوادگی، قوانین یا محدودیتها 6- دعوا و زد و خورد با دیگران یا اعضای خانواده 7- دست نیافتن به موفقیت در درسها 8- خودکشی کردن یکی از دوستان، بستگان یا شخصیت مورد علاقه. عواملی چون ناامیدی، ناراحتی و یاس از آینده، اغلب در هر دو نوع خودکشی (بدون برنامه یا برنامهریزی شده از قبل) نقش موثر دارند. (فونتنل، ترجمهی حاجیزاده، 1378، صص 162-159)
مشخصههای لفظی تمام سخنانی که نشاندهندهی تمایل به خودکشیاند، باید جدی انگاشته شوند. 1- اظهارات صریح: میخواهم خودم را بکشم، کاشکی بمیرم و ... 2- اظهارات غیر مستقیم: به زودی از شر من خلاص خواهید شد، همه از نبودن من خوشحال خواهند شد، من باعث تمام مشکلات خانوادگیمان هستم، دیگر بیش از این نمیتوانم سختیها را تحمل کنم، احساس میکنم سربار والدین هستم، خیلی دست و پا چلفتی هستم، دوستانم نیازی به من ندارند. علایم یا مشخصاتی که میتوانند نشان دهندهی خطر بروز خودکشی باشند به سه دسته تقسیم میشوند: نشانههای لفظی، رفتاری ـ روانی و موقعیتی
علل خودکشی دربارهی علت خودکشی تحقیقات زیادی انجام شده و عوامل ارثی، خانوادگی، اجتماعی، روانی، روان نژندی و روان پریشی مورد بررسی قرار گرفتهاند. آنچه مسلم است عمل خودکشی را نمیتوان تنها به یکی از این عوامل منتسب کرد، بلکه همیشه دستهای از عوامل در تعامل با یکدیگر در کار بودهاند، برخی از محققان، خودکشی را یک سندرم6 دانستهاند، اما در عوامل سازنده و مکانیسم آن نظر و کشفیات جداگانه داشتهاند. نزدیک به همه محققین فراوانی گسیختگی خانوادگی، خانواده نداشتن، عدم تفاهم پدر و مادر، طرد شدن بهوسیلهی مادر، فقدان پدر، عدم ارتباط پدر با فرزندان، ارزشمند و اطمینان بخش نبودن پدر و ... را جزء عوامل قطعی خودکشی دانستهاند. «سوتر» (1959) خودکشی را چارچوب «سندرم کمبود اقتدار» میداند. این سندرم موجب کمی پیوستگی و ضعف اتصال شخصیت و سلوک7 فرد میشود. موقتی بودن روابط بین انسانها موجب آن میشود که فرد خودکشی را، راهحلی آسان برای رفع مشکلات خود بداند. «هیم» (1969) سندرم خودکشی را حاصل بازی ظریف و شکنندهی فرایندهای همانندسازی و یکپارچه کردن8 تعارضهای کودکی دانسته است. افراد جوانی که خودکشی میکنند دچار حالات افسردگی، شیزوفرنی ساده تا بیماری روانی بودهاند. اکثر آنها حالات غیر عادی خود را در حدی نشان میدهند که نمیتوان آنها را در طبقهی خاصی از بیماریهای روانی قرار داد. (خدیویزند، 1374، صص 52-51) افراد افسرده تنها گروهیاند که بیش از همه در معرض خودکشی قرار دارند. یعنی اگرچه خودکشی گاهی در غیاب افسردگی روی میدهد و اکثر افراد افسرده مرتکب خودکشی نمیشوند، اما افسردگی عامل مستعد کنندهی نیروی برای خودکشی است. برآورد شده است که هشتاد درصد بیماران خودکشیگرا به طور قابل ملاحظهای افسردهاند. بیماران افسرده حداقل 25 برابر بیشتر از جمعیتهای گواه دست به خودکشی میزنند. (روزنهان و سلیمگن، ترجمهی سید محمدی، 1379، ص 92) خودکشی به طور کلی محصول و نتیجهی درد روانی است و منبع اولیه این روان درد نیز نیازهای نابرآوردهی روانشناختی است. اساس رفتارهای انسان به طور بدیهی مبتنی بر نیازهای زیستشناختی اساسی و بنیادی است. مثل نیاز به اکسیژن، غذا، آب و درجهی حرارت مناسب، اما پس از رفع این نیازها، نیاز انسان به کاهش تنشهای درونی پیش میآید که آن هم از رهگذر ارضای نیازهای روانشناختی تحقق مییابد، از جمله: نیاز به پیشرفت، پیوند و رابطه، تسلط یافتن، سالم ماندن، خود مختاری، دوست داشته شدن، کمک، شناخت مسایل و بسیاری نیازهای دیگر به طور کلی، مابخش عمدهای از زندگی خود را برای رفع نیازهای روانشناختی خویش صرف میکنیم. وقتی فرد خودکشی میکند، در واقع میخواهد درد روانی خود را از بین ببرد؛ دردی که ناشی از ارضاء نشدن نیازهای حیاتی او است. (اشنایدمن، ترجمهی فیروز بخت، 1378، ص 31) تعیین این که چه نوع جوانانی ممکن است به خودکشی مبادرت کنند، دشوار است؛ زیرا هر نوجوانی ممکن است این کار را انجام دهد با وجود این، افرادی که گوشهگیر بوده مزاحمتی برای دیگران ایجاد نمیکنند، بیش از دیگران در معرض خطر اقدام به خودکشی قرار دارند. این نوجوانان اغلب علاقه دارند. مورد توجه قرار گیرند اما رفتار آنها در خانه و مدرسه به گونهای است که نمیتواند توجه کسی را جلب کند. گرچه تعیین کردن نشانههایی که زنگ خطر مبادرت به خودکشیاند دشوار است، اما پارهای از نشانهها میتوانند زنگ خطری جدی باشند.
انگیره برای خودکشی در اولین بررسی جدید خودکشی، جامعهشناس فرانسوی امیل دورکیم2، سه انگیزه را برای خودکشی متمایز کرد که همهی آنها با نحوهای که فرد جایگاه خود را در جامعه میبیند رابطهی نزدیکی دارند. او این انگیزهها را انگیزهی هنجار گسستی3، انگیزهی خودخواهانه وانگیزهی نوع دوستانه نامید. خودکشی هنجارگسستی به وسیلهی گسستی ویرانگر در رابطهی فرد با جامعهاش ایجاد میشود، مانند: از دست دادن شغل، رکود اقتصاد، حتی دستیابی ناگهانی به ثروت. خودکشی خودخواهانه4 زمانی روی میدهد که فر پیوندهای بسیار اندکی با همنوعانش دارد؛ و بلاخره خودکشی نوع دوستانه5 که به درخواست جامعه صورت میگیرد. فرد زندگی خود را میگیرد برای این که به جامعهی خود منفعت برساند. متفکران جدید دو نوع انگیزهی دیگر را نیز برای خودکشی در نظر میگیرند: انگیزهی پایان و دستکاری. آنهایی که آرزوی پایان دارند، صرفاً از زندگی دستکشیدهاند. پیشانی هیجانی آنها غیر قابل تحمل است و راهحل دیگری نمیبینند آنها پایان مشکلاتشان را مرگ میبینند.
خودکشی نوجوانان مرگ ناشی از خودکشی که در سنین بین 15 تا 19 سالگی روی میدهد، خودکشی دورهی نوجوانانی نام میگیرد. فشارهای خانوادگی، جدایی از والدین، مردودی، عشقهای دورهی نوجوانی، و حتی وابستگی به جنس موافق، گاهی بهعنوان عامل، نقش پیدا میکند. در اقدام به خودکشیها معمولاً 50٪ درصد آن انجام میپذیرد. نوجوانان در واقع قصد کشتن خود را ندارند بلکه آنها به تهدید و اقدامات تازه دست میزنند تا توجه اطرافیان را جلب کنند. حتی در این مواقع نباید سادهاندیشی کرد و نوجوان را مورد تمسخر قرار داد یا بیاعتنا از مسئله گذشت. زیرا بیان خودکشی میتواند نشانهای از افسردگی یا فریاد « کمکخواهی» باشد. نوع اقدامات نوجوانان معمولاً خوردن قرص یا پرت کردن خود از بلندی است. هدف آنها میتواند رها سازی خود از فشارهای محیطی و اجتماعی که بهنحوی آنان را عذاب میدهد یا جلب توجه یا محبت و رسیدن به خواستهای نامعقول از طریق دیگران باشد. همچنین خودکشی ممکن است بهدلیل انتقام جویی، یا حفظ عابرو یا احساس ناامیدی در زندگی انجام شود. البته بایستی بین گرایش به خودکشی و اقدام به خودکشی تفاوت قایل شد. گرایش به خودکشی اگر با بیان آن برای دیگران باشد، علامتی برای جلب توجه است و اعلام خطر تلقی میشود و قصد اصلی فرد از بین بردن خود نیست، بلکه نوعی موضعگیری در ارتباط با گروه و اطرافیان محسوب میشود. درحالیکه در اقدام به خودکشی، به طور مستقیم با غیر مستقیم فرد از نتیجه رفتارش که مرگ است و نابودی خود، آگاهی دارد و معمولاً در فرصت مناسب هم اقدام به خودکشی میکند، نظیر خوردن قرص یا پرت کردن خود از بلندی و غیره. (همان منبع) در مورد کودکان ونوجوان، به طور کلی دو نوع خودکشی میتوان تشخیص داد : 1- خودکشی به صورت عملی برای بیان و انتقال خواستها. 2- خودکشی به صورت نوعی سازمان یابی شخصیت که منجر به تخریب خود میگردد.
تعریف خودکشی1 آدلر میگوید: خودکشی حرکت جبرانی شدید است که در برابر اعتراضات، از فرد بروز میکند. گویی فرد نیاز دارد که بر اطرافیان تسلط یابد و احساس کهتری خود را کاهش دهد. نوجوان مرگ برای آن انتخاب میکند که ارزش خود را به اطرافیان نشان دهد. (خدیویزند، 1374، ص 54) «اشنایدمن» در تعریف خودکشی میگوید: خودکشی عملی است که به منظور خلاص شدن از یک مسئله، بنبست، مشکل و بیرون آمدن از یک دوراهی، بحران و وضعیت غیر قابل تحمل صورت میگیرد. (اشنایدمن، ترجمهی فیروزبخت، 1378، ص 136) همانگونه که بررسیها نشان میدهند، خودکشی عملی است که فرد به دست خود و به عنوان یک اقدام ارادی و به طور عمدی با هدف از بین بردن خود، انجام میدهد. اگر چه عوامل زیربنایی، که شخص را وادار کرده تا خود را از بین ببرد ممکن است برای خود شخص نامفهوم باشد و حتماً لازم نیست که فرد آنها را کاملاً خوب شناخته باشد، عمل و اقدام به خودکشی به عنوان یک اقدام ارادی و عمدی مد نظر قرار میگیرد. (فرقانی رئیسی، 1374)
یاد گرفتم که... همه میمیرند، اما همه به راستی زندگی نمیکنند... یاد گرفتم که... طول زندگی مهم نیست، عمق آن مهم است یاد گرفتم... با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه... یاد گرفتم یاد گرفتم که خدا دقیقا در آخرین لحظه همه چیزو عوض میکنه.از طریقی که اصلا فکرشو نمیکنی...
خدايا من خودم برات يه جعبه سيب مي خرم.... نميخواهم جاي دستهاي آلوده اي که هر روز از همان کودکي به ما هشدار دادند فراموش کردنت مثل سوت زدن در برابر باد است..!! مــن شـيـفـتـــه ي ميــزهــاي کوچـک کـافـه اي هـسـتـــم ... ميشه براي چند لحظه چشماتو ببندي؟! گاهي مجبوري بُغضت را با يک مقدار آب فرو ببري و بگويي خدا بزرگه ..... پارسال با او زير باران راه ميرفتم.. زمستان
با توام ، باتو، خدا خدايا من را که آفريدي گارانتي هم داشتم؟؟!ديگر کار نمي کند دلم! رد پاهايم را پاک مي کنم وقتي دير مي آيي ؛ بر تــمام قبر هاي اين شهر سيــــــــــگــــــار داريـــد؟؟؟ حتي عکستم ندارم که بذارم روبروم ... خندمـــــ که براتــــــــــــ زيبا بود کاش من هم اِنگار عاشِقت شُده است... عاشقانه تکرار ميشوند... قهوه ي تلخ را روبه رويم دوست دارم چه بي پــَـــــــــروا نه صدايش را نازك ميكرد پشت درياها هيچي نيست بيخودي قايق نساز من مورچه اي را مسخره ميكردم كه مــن، از تمام آسمـــان يک بــــاران را ميخواهم ... يک غريبه مي خواهم يــــاد بِگيــر! بايد فراموشت کنم تمام شيريني هاي جعبه را خوردم آي الکساندر ميگن وقتي يه بچه اشتباه ميکنه نميدونم ديدي يه آغوش بیگانگیاشک... قول میدهم دیگر قدر خلوتهایم را بدانم... شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند ، عشق بورز به آن ها که دلت را شکستند ، دعا کن برای آنان که نفرینت کردند ، درخت باش به رغم تبرها ، بهار شو و بخند که خدا هنوز آن بالا با ماست ...
برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود... عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد هوای بودنت این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم ، نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی... همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد ، به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام... به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ، به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم.... به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ، به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام خسته نمیشود چشمهایم از این انتظار ، میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم ، تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم نمیتوان از تو گذشت ، به خدا نمیتوان چشم بر روی چشمهایت بست ، بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم.... نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمیمانم ، نمیگویم همیشه بمان ، تا زمانی که هستی من نیز میمانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا میگذارم ، نمیگویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی... قلبی که تنها تپشهایش برای تو است ، زنده ماندن من به شرط تپشهای این قلب نیست ، به عشق بودن تو است خداحافظ... آخرین کلامی که از تو شنیدم و باز قصهی تلخ جاده و آن راه بلند... که تو را از خلوت من می ربود آسمان می گریست شیشه ها می گریستند و من مبهوت رفتنت در پس شیشه های مه آلود بغض دردناکم را بلعیدم دیوانه وار خندیدم و تو را بدرقه کردم...
میدانستم عاشق بارانی ، آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ، تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد این اشکهای من است که بر روی تو میبارد آسمان با دیدن چشمهای من می نالد عشق همین است و راه آن نفسگیر باز هم میخواهم عشق را با تمام دردهایش، دردهایی که درد نیست چون دوایش تویی خیالی نیست دلتنگی ها و بی قراری هایش، چون چاره اش تویی عزیز من تویی، در راز و نیازهایم تنها تویی با تو بودن یعنی همین ، یعنی من عاشقم بیشتر از تمام عشقهای روی زمین عزیزم خیلی دوستت دارم ، تنها همین احساس است که در دل دارم این کلام جاودانه را از من بپذیر ، در روزی که قلبم درونش غوغاست ، این احساس صادقانه را از من بپذیر ، در روزی که حال من حال خودم نیست
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده... اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم باور نمیکنم اینک بی توام کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم... کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم در حسرت چشمهایت هستم ، چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت... هرگز فراموش نخواهم کرد.....انگار با پایین اومدن دمای هوا ، حال و هوای منم گرفته و داره....به زیر صفر می رسه و یخ زده......با خودت بردی همه چیزو ،...!......من باید به کدوم دلخوشی نداشته ام دلمو گرم کنم به زندگی بدون تو....اصلا مگه زندگی بدون تو معنایی داره همه چیمو بردی با خودت......حداقل تو یه نوشته ای از من داری که وقتی سردت شد بتونی بسوزونیشو خودتو باهاش گرم کنی
اگر یک روز از زندگی من باقی مانده باشد از هر جای دنیا چمدان کوچکم را میبندم راه میافتم ایستگاه به ایستگاه… مرز به مرز… پیدایت میکنم ، کنارت مینشینم بهت میگم تا بی نهایت دوستت دارم… در سال 1982 میلادی در تهران متولد شد . یاس اولین بار در سن 16 سالگی شروع به گوش کردن به موزیک های رپ کرد وقتی که پدرش می خواست از سفر تجاری از آلمان بازگردد ، برای او آخرین سی دی های " توپاک " و دیگر خواننده های هیپ هاپ را می آورد بعد از مرگ ناگهانی و نا به هنگام پدرش ، یاس در موقعیتی قرار گرفت که می بایست مسئولیت خانواده خود را به عهده گیرد . بدهی های پدرش که بر دوش او افتاده بود به سختی توانست از پس مخارج خانواده خود برآید . با نگاهی به مسیر موسیقی او ، او این توانایی را داشت تا به مردم الهام ببخشد و قلب میلیون ها جوان ایرانی را به تسخیر خود در آورد او تصمیم گرفت تا آهنگ های خود را به مسئولان معرفی کند و برای گرفتن مجوز انتشار یک آلبوم تقاضا دهد . دسامبر 1976 در لیدن هلند. علاقه او به موسیقی باعث شد در همان دوران نوجو انی در سال 1990 یعنی زمانی که 14 سال بیشتر از عمرش سپری نمیشد به فعالیت در سبک "الکترونیک" رو بیاورد. دیری نپایید که Armin با ساختن آهنگ زیبا و بیاد ماندنی "Blue Fear" خود را به دنیای ترانس معرفی کرد Armin با انتشار این ا ثر منحصر به فرد در سال 1995 توا نست جایزه نخست "UK Chart" را نصیب خود گرداند و این اولین موفقیت بزرگ او در زمینه رسیدن به
نام:رضا نام خانوادگی:نظری متولد:بهمن 1364 لقب:پیشرو ساکن تهران خیلی از سایت های مزخرف برای جمع کردن افراد وجالب کردن مطالب خیلی بلف می زنن ودروغ می نویسند که رضا چه جوری متولد شده که نمی دونم چی باید اسمشون گذاشت رضا هم مثل همه از پدر ومادرش متولد شده پس به شایعه ی وچرندیات توجه نکنید....پدررضا خیلی زود فوت می کنه و رضا اصلا اون رو یادش نمیاد. رضا تو ۲ سالگی مادرش با مردی ازدواج میکنه که پسری که به دنیا میاد علی داداش کوچیک رضا و ناتنیش میشه.رضا تا ۱۰ سالگی با مامانش و بابای ناتنیشو علی داداش کوچترش تو هفت حوض نارمک زندگی میکردن تا وقتی که بابای ناتنیش به خاطر سرطان خون سال ۷۶ از دنیا میره که مامانش مجبور میشه خونه رو بفروشه و به نظام آباد منتقل کنه.سال بعدش به خاطر فوت پدر خونه رضا ترک تحصیل میکنه و میره تو بازار برای کار.سال ۷۹ هم علی به دنبال رضا درسو ول میکنه و میره کلاس های آرایشگری که شاید بتونه به کمک عموش بره دبی آرایشگر بشه.رضا سال ۸۰ با کارای زیرزمینی رپ آشنا میشه و کم کم خوشش میاد ومیره دنبال کسایی که دارن اینکارارو میکنن ( اون زمان فقط سروش تو گرگان هژیر و شایان تو تهران رپ میکردن و ابلیس چند ماهی بوده که تو مشهد ...) اول رضا میره سراغ شایان و هژیر که بتونه با کمک اونا آهنگ بخونه که شایان و هژیر قبول نمیکنن و رضا با ابلیس که تازه اومده بوده تهران آشنا میشه وبا اون یه ترک با کیفیت خیلی پایین و شعر خیلی ضعیف مشترکا بیرون میدن . سال ۸۱ رضا کنار میزنه از رپ و دوباره میره سر کار تا سال ۸۲ که دوباره سر یه کل کلایی با دوستاش وارد رپ میشه و شروع به کار جدی کردن میکنه.سال ۸۳ یه ۶ تا ترک (با آهنگهای که از رپ خون های خارج بود ولی شعرش از خودش )بیرون می ده که فقط بین دوستاش پخش میکنه.( این ۶ تا ترک تو خونه با میکروفون عادی ضبط شده بود )سال ۸۴ رضا موضوع های بهتری واسه خوندن گیر میاره و شروع به نوشتن شعرهای بهتر و قوی میکنه بعد از چند وقت با بچه های ۰۲۱ آشنا میشه و قاطی اینا میشه و چند تا آهنگ با شعرهای بهتر و برای اولین بار تو استادیو میخونه.ولی جایی پخش نمیکنه.درست در همون زمان امزیپر وزد بازی هم واردکار شدن. آخرای سال ۸۴ رضا به فکر کارا و موضوع های نو و اسم جدید میشه و اول اسم رضا کینگ رو انتخاب میکنه ولی بعد از 4 هفته که میبینه شعرهایی که نوشته قشنگ شده و داره یه تغییراتی تو کاراش میده با مشورت سروش هیچکس اسم پیشرو رو انتخاب میکنه. (وبقیه میگفتن با کارای ضعیف اسم 3pac اسم 2pac رو خراب میکنی) تمام فروردین و اردیبهشت سال ۸۵ رو رضا شب تا صبح روی شعر و آهنگای جدید و موضوع های بهتر و وضبط کاراش کار میکنه و آلبومی ۱۰ ترک به نام واقعیت به بیرون میده که توش از هیچکس و تتلو و تهی و ابلیس کمک میگیره.قبل از پخش کامل آلبوم به صورت دست به دست با پیشنهاد سروش اسم آلبوم به آلبوم ۰۲۱ تغییر میکنه و ۱۴ ترکمیشه که سروش . تیغه و چند نفر دیگه رو واسه کارای این آلبوم معرفی میکنه که ۱ ترک از تیغه و ۳ ترک دیگه با حضور رضا و دوستاش ( مهدی قاتل - اس بی و .. ) به همراه این آلبوم بیرون میاد و کامل تو سطح تهران پخش میشه.ولی رضا اسم آلبوم واقعیت رو از بین نمیبره و کارای جدیدشو به نام ترک هایی از اون آلبوم ( واقعیت ) بیرون میده.بعد از مدتی که با تتلو کارای آر اند بی و رپ بیرون دادن که سبک جدیدی بود و آهنگهای زود پخش شد شروع به دادن آهنگای جدید با همون اعضای آلبوم ۱۴ ترک ۰۲۱ شد که ۱۵ ترک دیگه هم به آلبومش اضافه کرد و آلبومش رو تمام کرد همینجا بزار بگم که من تو این نوشته نمیخوام رپ فارسی رو از نظر «علم موسیقی» بررسی کنم بلکه از نظر فرهنگی و بار معنوی میخوام یکمی بالا پایینش کنم ببینم چجوریاست. پینوشت: بنیانگذار این سبک رپکنی با لقب دیو هست. اون موقع سیاهای آمریکایی یه گوشهی خیابون جمع میشدن و با وسایل خیلی ساده مثل ظروف غذا و دستزدن و بشکن زدن یه موسیقی ساده رو اجرا میکردن و یهنفرشون هم شروع به خوندن (اعتراض) میکرد و یه سریشون هم همونجا شروع به BreakDance میکردن واسه جلب توجه رهگذرا و گوش دادن به آهنگ (اعتراض) اونا نسبت به تبعیض نژادی! (البته نظریاته دیگهای هم وجود داره، والا من اینطوری شنیده بودم اگه فرق میکنه واسم کامنت بزارین تا درستش کنم!) خب اونا تونستن با این سبک اعتراض خیلی از حق و حقوقشون رو بدست بیارن و خیلیا دیگه دست از نژادپرستی برداشتن، حالا توی سال ۲۰۰۵ که سیاهپوستا به حق و حقوقشون رسیدن دیگه خوانندههای رپ نیازی نمیبینن زیاد به اعتراض بپردازن و فقط از خودشون تعریف میکنن یا از لذت همآغوشی صحبت میکنن تو آهنگاشون، خب حالا اینایی که رپ فارسی میخونن شرایط رو نمیتونن تطبیق بدن یعنی رپ نوپای ایران رو همزمان با رپ پرتجربهی آمریکا که دیگه به همهخواستههاش رسیده یکی میبینن در حالی که تبعیضنژادی تو جامعهی ما بیداد میکنه! اما رپکنای ایرانی به تقلید از آمریکاییها میان از خودشون تعریف میکنن و از دختربازی و پارتی و این اراجیف میخونن، اینا باید رپ حال حاضر ایران رو با اون زمانی که رپ تو آمریکا تازه شروع شده بود در نظر بگیرن و اون راه رو پیش بگیرن یعنی بیان ناهنجاریهای اجتماعی رو بیان کنن و اعتراض کنن نسبت به عواملی که نمیذاره جامعه پیشرفت کنه. مسئلهی مهم بعدی الفاظیه که توی آهنگای رپ بهکار برده میشه، کسایی که رپ آمریکایی گوش داده باشن متوجه میشن که اونا چقدر توی آهنگاشون فحاشی میکنن و این ممکنه واسه ما عجیب باشه اما واسه خودشون عیبی نداره چون فرهنگ سیاههای آمریکایی فحاشی رو توی خودش جا داده مثلن میبینیم که دو تا برادر توی خونه همدیگه رو Mutha F**ke (مادر بهخطا) صدا میکنن و اصلن هم واسشون مهم نیست، و فاک (F**k) یکی از پرکاربردترین کلماتشون محسوب میشه یعنی این توی فرهنگ اونا عیب نیست؛ متاسفانه رپکنهای ایرانی هم با تقلید چشم و گوشبسته از آمریکاییها شروع به فحاشی میکنن توی آهنگاشون و فکر میکنن خیلی آپتودیت هستن در حالی که فحاشی اونم رکیک تو فرهنگ ما کاملن مطروده و اصلن قابل پذیرش نیست توی خانوادههای ایرانی، بهنظر من رپکنای ایرانی باید توجه داشته باشن که وقتی میخوان یه چیزی رو به جای دیگه انتقال بدن با شرایط و فرهنگ اونجا سازگارش کنن یعنی بومیسازی کنن، نه اینکه چون اونا فحش میدن ما هم باید فحش بدیم، با این رویه هیچوخت رپ در ایران همهگیر نمیشه، یعنی هیچوخت توی خانوادهها جا نمیفته، حالا حتمن یه عدهایشون میگن «برو بابا بچه سوسول، تو باید یه توپ دارم قلقلیه بخونی، رپ بدون فحش که رپ نیست!» در جواب این دسته از دوستان باید بگم که من نگفتم اصلن فحش ندین، اصلن من نمیتونم واسه کسی تصمیم بگیرم یا دستور بدم، اینا صرفن چندتا پیشنهاده واسه بهتر شدن رپ فارسی، شما میتونین از فحشای رایج و معمولیتر استفاده کنین مثل: پدر سگ، حرومزاده و… ، اینجور فحشا دیگه تو خانوادهها تقریبن عادی شده و میشه هضمش کرد وسط آهنگ اگه گفته بشه، اما آهنگی که همش اسم دستگاهای تناسلی توش باشه رو نمیشه واقعن توی خانوادهی ایرانی جا انداخت، خیلی دوس دارم از همین رپکنا بپرسم آیا شما روتون میشه آهنگای پر از فحشای رکیکتون رو جلوی خانوادتون هم بزارین یا نه!؟ مسئلهی دیگه سطحفکر کساییه که رپ فارسی میخونن، به نظر من «رپ واقعی» نیاز زیادی به مطالعه داره یعنی طرف هم باید فن بیان و ادبیاتش خوب باشه هم مشکلات و دردای جامعه رو بهخوبی بشناسه تا بتونه متناسب با اونا آهنگ بسازه، کلن آهنگای ایرانی یا «کلکل» یا «دختر بازی»ه و دیگه اگه یارو خیلی به مغزش فشار بیاره از «کودکان خیابانی» میخونه که اونم با نگاهی بسیار سطحی همراهه! البته استثنا هم وجود داره که در ادامه بهش اشاره میکنم. خب نکتهی بعدی که به ذهنم میرسه رفتار دوستان رپکن هست، چیزی که من متوجه شدم خیلی از این دوستان بیشتر از اینکه به اشعار و موزیک خودشون توجه داشته باشن به تیپ و قیافهی یا به قول خودشون «تریپ» توجه میکنن یعنی میگن کسی که طرفدار رپه حتمن باید شلوار بگی با کفشای اسپرت بپوشه و زنجیزای کت و کلفت به گردنش آویزون کنه و دستمال سر ببنده و از این چرت و پرتا در حالی که این چیزا اصلن توی خوندن کسی تاثیر نمیذاره و فقط یه چیزه ظاهری محسوب میشه، انگار این قضیه صدای اعتراض بعضی از رپکنها رو دراورده تا اونجایی که یکیشون تو آهنگش میگه: «شما همه از دم تو جو شلوار بگین، دشمنای من همتون بهنظرم پدرسگین « :)) »، شلواره من پایین نیست، یعنی رپم حالیم نیست؟ به من بگو آخه اینجا دشمن من کیست؟ شلوار راسته پامه به من بگو حرفی، یا این وسط نوع شلوارم واسه تو فرقی، میگم بیا جلو میگی نمیام من، اگه بچه رپ واقعی شمایین رپو نمیخوام من!!!»؛ که افراد مورد خطابش همونایی که به شلوار بگی اعتقاد دارن. یه عده از رپکنا هستن که فقط رپ رو واسه کلکل و دختربازی میدونن و به جز این موضوعات چیز دیگهای رو واسه رپخوندن قبول نمیکنن، مثلن یکیشون میگه «میگین آهنگ نخون از جنگ و کلکل، پس از چی بخونم؟ از کوه و درخت و جنگل؟!»؛ یعنی بهجز جنگ و کلکل فقط کوه و درخت هست؟ یعنی این همه جامعهی ما با مشکلات ریز و درشت دست و پنجه نرم میکنه اصلن مهم نیست؟ البته احتمالن شمایی که رپ رو واسه پول در اوردن انتخاب کردین چشو و گوشتون رو کاملن بستین. (با استناد به «میخوام پول درارم من از راه رپ تا پولدارتر شم از جراح قلب!») «فلانی رپ رو خز کرده» این حرف رو شاید شما بارها شنیده باشین، کسایی که این حرف رو میزنن یهجور حس مالکیت نسبت به رپ دارن و احساس میکنن اگه کسی برخلاف میل اونا آهنگ رپ خوند باید گرفت کشتش!! در صورتی که رپ متعلق به هیچکسی نیست و هر کسی میتونه حرف خودشو با این سبک بزنه، من هم که میبینین دارم میگم بهتره آهنگ کلکل نخونین و فحش ندین واسه اینه که رپ توی جامعهی ایران پیشرفت کنه وگرنه عددی نیستم که بخوام واسه کسی تعیین تکلیف کنم فقط واسه پیشنهاد میگم!
پارسایی رادیدم،برکناردریا،که زخم پلنگ داشت وبه هیچ دارو به نمی شد.مدت هادرآن رنجوربودوشکرخدای عزوجل علی الدوام گفتی؛پرسیدندش که: -شکرچه می گویی؟ گفت: -شکرآنکه به مصیبتی گرفتارم،نه به معصیتی! گرمرا زار،به کشتن دهدآن یارعزیز تانگویی که درآن دم غم جانم باشد گویم ازبنده ی مسکین چه گنه صادرشد؟ که اودل آزرده شدازمن،غم آنم باشد!
نگویندازسربازیچه حرفی که ازآن پندی نگیردصاحب هوش وگرصدباب حکمت پیش نادان بخوانندآیدش بازیچه درگوش
مخمورجام عشقم ساقی بده شرابی پرکن قدح که بی می مجلس نداردآبی وصف رخ چوماهش،درپرده راست ناید مطرب بزن نوائی ساقی بده شرابی
حتی اگه عاشق شدم به رومم نیارم که اصلا" کسی هست که من عاشقش شدم...
یاد گرفتم
اگر کسی باهام نامهربونی کرد خیلی زود فراموشش کنم...
یاد گرفتم
اگر کسی دلمو شکوند، من دل کسی رو نشکونم...
یاد گرفتم
یاد گرفتم
نزارم کسی بفهمه تو دلم چی میگذره و بخواد برام دل بسوزنه...
ديگه زشته بسه ديگه بيا با هم دوست باشيم
روي هم ديگه رو ببوسيم.
حله؟؟؟
بيايم بهشت؟
خدايـــــــا ...
دستت را از روي Space بردار
بس نيستــــــ
اين همه فــــــــاصله ...؟!
خدايا ..!
در ليست آدمهايت اشتباهي شده است...
اسم من که ايوب نيست...
من راي ميدهم
به کسي که قول دهد
تمام خيابانهاي اين شهر را
و خاطره هايش را
عوض کند
روي سنگــ قبرم بنويسيد عين نخود چي هاي ته اجيل بود
وقتي هيچ چيز ديگه اي نبود اومدن سراغش
آن هنگام که مي خندم
چــروک هــاي پيشانيم
لــحظــات نــبـودنـت را
فـــــريــاد مــي کـشند
دَر و ديـوار اتـاقـَم بـوي ِ خون ميدهَـد
مَـن امـشَب تَـمام وابَستگي ام
به تـو را به تـيغ ْ کشيـده ام . . . !
هزاران تن را به آغوش ميکشد روي تنم
خاطره شود....
لياقت ميخواهد (( ما )) شدن
لياقت ميخواهد ((شريک)) شدن
تو خوش باش به همين با هم بودنهاي امروزت
من خوشم به خلوت تنهاييم
تو بخند به امروزت
من ميخندم به فرداهايت!!!!
و جدي نگرفتيم ...
يــادت هست؟
در دفــتر مـشقهـايمـان خـطوط فــ ـ ـ ا صـله هــميشه قــرمــز بود !
وقتي عـــــــــاشق شدم . مشروب خوردم به سلامتي عشــــــــق
وقتي شکست خوردم ، مشروب خوردم به سلامتي هر چي نامـــرده
وقتي تنــها شدم ، به سلامتي بي کـسي خوردم
ولي وقتي دوستايي مثل تــو پيــدا کردم؛
فقــط به سلامتي هر چي رفيــقه ميرم بــالا . . .
تـــا نه عاشــق شم . . .
نه نــــامــــرد . . .
نه تـنـــــــهـا . .
هي ... با تـوام ! ميداني ..
براي گذر از
" دوستت دارم " به " دوستت داشتم "
چه زجري کشيدم ... !؟
چهار فصلِ آغوشت
تابستان تنم مي شد
اگر زمستان نبود...
زمستــان آمــده اســت!
خستــه ام!
مــي خــوابــم!
بهــار کــه آمــد،
پيلــه ام را مــي شکــافـم
تــا بــا پــرهــاي خيــس،
دوبــاره
عــاشقــت شــوم . . .
به سلامتي اونايي که هميشه تو جمع ميگن و ميخندن ،
اما دو دقيقه که باهاشون تنهايي بشيني حرف بزني ميبيني يه دنيا غصه دارن
سکوتـــــــــــــ ...
و ديگر هيچ نمي گويم ...!
که اين بزرگترين اعتراض دل من استــــــــــ
به تو ...
سکوت را دوستـــــــــ دارم
به خاطر ابهت بي پايانشـــــــ ......
که بـهــانـه نـزديـک تــر نـشـسـتـن مــان مـــي شــــــــــود !
و مــــــن ...
روبـه روي تــــــــــــو ...
مـي تــوانــم تـمــام شـعــرهـاي نـگـفــــــتـه دنـيــا را
يـک جـــا بـگــويـــــــــم ...!!!
من عاشق اون ديالوگم که پدر ژپتو به پينوکيو ميگه:
پينوکيو... چوبي بمان! آدم ها سنگي اند دنيايشان قشنگ نيست
ممنون، متوجه شدي چقدر همه جا تاريک بود ؟ عزيزم زندگي منم بدون تو به همين تاريکيه
همه ي آدم هايي که با در و ديوار صحبت ميکنند ديوانه نيستند که
نه...
بعضي ها انقدر از آدمها خسته شدن که ترجيح ميدن با ديوار حرف بزنن ....
امسال راه رفتن اورا باديگران زير باران با اشکهايم ديدم....
شايد باران پارسال
اشکهاي ديگري بـــود...
همين است که هست
حالا در اين باغچه
حتي
دلتنگي هم
نمي رويد!
کاش هيچ وقت برفهايي که آن شب باريد آبــــــــ نميشد!
آنگاه مي توانستي ردّ پايت را دنبال کني و دوباره در آغوشم بازگردي
يک کمي معجزه کن
چند تا دوست برايم بفرست
پاکتي از کلمه
جعبه اي از لبخند
نامه اي هم بفرست
به کسي نگوييد
من روزي در اين دنيا بودم.
خدايا
مي شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام …!
بـــــــــي خـــيالِ هـَــر چــِـه زِمِســــتان اســت
و بـــَرف است . .
و سـَـــرمـــا
تـَـمــام پنَـــجــِــره هـــا را بـــاز گـــُـذاشـــته ام !
تــا شـــايـــَد بـــاد
بـــويِ پيــــراهـَـنـَـت را بيــــاوَرد
از اينکه به اتاقم بيايي
و در را باز کني
هراسي ندارم ......
فقط قبل از آمدن تماس بگير ،
شايد کمي پير شده باشم !!
وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر خنده معنايي ندارد
فـقـط مي خندي تا ديگران ، غم آشيانه کرده
در چشمانت را نـبـيـنـنـد !
وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر حتي اشکهاي شبانه هـم آرامت نمي کنند
فـقـط گريه مي کني چون به
گريه کردن عادت کرده اي !
وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر هيچ چيز آرامت نمي کند
به جز دل بريدن و رفتن....
عاشقم...
عاشق آن "ميم"
که مي آيد آخرِ عزيز...
و مرا مي کند مالِ تـــــــو ...!
دلم هزار جا نمي رود
يک جا مي رود
آن هم ...
خانه ي رقيبـــ ــ ـ !!
بوسه بزن
شـــــــــايد به ياد بياوري
کجـــــــــا مرا جا گذاشتي ...
من در تنهـــــــــــا تريــــــــن قـــــــــبر اين شهر خفته ام
صداي کــــــــلاغهـــــــا را مي شنوي .؟
دارند برايم فاتحه مي خوانند.....!!
ميخـــواهـــم خـــاطـــره دود کـــنـــم ....!!!!
اونقدر نگاش کنم تا بشکنه بغض گلوم ...
.
.
اشکمم به زيباي خندم هستــــــ؟؟؟
"باد "بودم تا بي دغدغه
در آغوشت گم ميشدم
وکسي ديگر نميپرسيد
؟؟شما؟؟
ساعَتِ مُچي اَم!!!
پايَش لَنگ ميشَوَد...
لَحظه هاي بي تو!!!
و پي در پي ...
سِکانسْهاي دو نفره ي ما...
ميگذارد
و دور ميشود
به همگان بگو قهوه هاي اين کافه تا ابد
نخورده مي ماند وتلخ
سرد ميشود
چشمانم تا ابد بسته بماند
زماني که در خواب هايم قدم ميزني
- آرامتر گام بردار
بيداري فقط عذاب نبودن
"توست"
يادت ميآيد
آن شب
چندبار آن خيابان بلند و تاريک را رفتيم،
تا جسارت اولين بوسه فراهم شد؟
دلـــــــــم آغوش ِ ممــــــــــنوعه اي را ميخــــــواهد....
که تنـــــــــــها شرعي بودنش را
من مـــــــيدانم و دلــــــم و تــــــــــو...............
نه دستانش را آردي
از كجا به گرگ بودنش ميكردم؟
آنجا هم رفتم
آدمهايش مثل آدمهاي اينجاست
دروغگو و پست...سهراب هم دروغ مي گفت..
سالها عاشق تفاله چاي بود
خودم را فراموش كردم كه
مدتي عاشق آشغالي بودم كه
فكر ميكردم آدم بود...
و از تمــــام زميــــن، يک خيابان را ...
و از تمــــام تـــــو، يک دست
که قفــــل شده در دست مـــــن ...
بيايد بنشيند فقط سکوت کند
و من هـي حرف بزنم و بزنم و بزنم...
تا کمي کم شود اين همه بار ...
بعد بلند شود و برود
انگار نه انگار...
اگـــه کســـي بِهـــت گفـــت دوسِـتـــــــ دارَم
لـُــزومـــا بـه ايــن مَعنــي نيستـــ کــه کَــس ديگـــه اي را دوسـتـــ نـَــدارد ...
بايد ديگر تو را نبينم
اينها را قول داده بودم به خودم !
اما
آن هنگام که در آغوشت جاي گرفتم
فهميدم گاهي
بدقولي چقدر دلچسب ميشود
اما اندکي از تلخي اوقاتم کم نکرد.....
بيا و اين اختراعت را با خودت ببر
ديگر هيچ کس هواي صدايم را نميکند
چنديست مرا به هيچ جاي دنيا وصل نکرده است!
نگيد شيطون گولش زد
وقتي حرف زشت ميزنه
نگيد صدا از توي خيابون بود
وقتي خرابکاري ميکنه
نگيد بچه ي همسايه بود
که فردا
وقتي اشتباه رفت
نگه شيطون
نگه دوست ناباب
نگه قسمت ، تقدير ...
که انگار براي تو ساختنش؟
جون ميده براي اينکه توش گم بشي
جون ميده توش بميري
جون ميده توش جون بدي
تعجب ميکني از سازنده اش !
همونقدر که گاهي يک لباس حاضري انگار براي تن تو تراشيده شده
گاهي آغوش ها هم اينطورين!
طول و عرض و ارتفاعش
سايز توا !
انگار خدا تراشيدش براي تو
و خاطراتی مبهم از گذشته
و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام
فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود
خواب کودکانه ی من
و تو ماندی در خاطرم
بی آنکه تو را ..!!!
چه قدر سخت است که با آشنا ترینت بیگانه باشی...
بعد از این همه عبورِ کبود،
اما من چی ؟
با یه کتابی که اسمشم آزار دهنده اس :
هرگز فراموشت نخواهم کرد....
تو که ازم خواستی فراموشت کنم چرا این کتابو خریدی هان؟
یاس در سن 18 سالگی مجبور شد رویای رفتن به کالج را کنار بگذارد ، شروع به کار کند و آخرین بازمانده های خانواده اش ( مادرش ، برادر کوچکتر و خواهرانش ) را ساپورت کند . این زمانی بود که شروع به نوشتن شعرهایی کرد که خیلی زود به متن موزیک های او تبدیل شدند . این همچنین راهی برای او بود تا با خاطرات پدرش نزدیک بماند . بعد از لزلزله بم در ایران ، یاس ازشمار گشته شدگان ( نزدیک به 50 هزار نفر ) در آن مصیبت به شدت ناراحت شده بود ، این زمانی بود که او اولین آهنگش را به نام "بم" نوشت . این ابتدای حرفه خوانندگی او بود . او دریافت که در مسیر موسیقی رپ این توانایی را دارد تا با مردم به وسیله ی گفتن تمام داستان ها ارتباط برقرار کند . چیزی که او گمان می برد بیانشان به وسیله دیگر سبک های موسیقی که فقط شامل چند وزن و قافیه بودند امکان پذیر نیست
سال ها " نه " شنیدن از مسئولان و بارها مورد تمسخر قرار گرفتن برای سبک خوندنش ( رپ ) که شباهت داده می شد به "روزنامه خوانی" ، تلاش های او در آخر به ثمر نشست.
تا این زمان ، در حرکتی بی سابقه شش تا از ده آهنگ او مجوز انتشار دریافت کرد و به زودی یاس تبدیل به اولین رپر در ایران شد که موفق به انتشار یک آلبوم به صورت قانونی می گردید. یاس : " من در آهنگهایم فحاشی نمی کنم یا در مورد --- و خشونت نیز نمی خوانم. من می خواهم که قادر باشم تا با افتخار آهنگهای خود را درمقابل خانواده ام بخوانم . آهنگ های من معمولا با شکایت یا دردهای اجتماعی شروع می شوند ولی همیشه با امید خاتمه می یابند. این بسیار مهم است که به نسل جوان القا کنیم تا به بالاترین درجه خود برسند و بهترین باشند . ما به این نیازمندیم" به راستی در اندک زمانی یاس از کسی که در مقابل گروه های کوچک می خواند تا امروز که او یکی از محبوب ترین رپرهای ایرانی است . امروزه آهنگ های او توسط میلیون ها کاربر در سراسر دنیا از طریق وبسایت های متفاوت و صدها وبلاگ فارسی شنیده و دانلود می شوند.
در سال 2006 یاس آهنگی نوشت به نام " سی دی رو بشکن " که درباره یک هنرپیشه زن خوشنام ایرانی نوشته شده بود . کسی که قربانی یک توطئه غیراخلاقی شده بود . در آن آهنگ یاس از تمام مردمی که نقش در بی اعتبار کردن آن هنرپیشه داشتند انتقاد کرد و از همه درخواست کرد که جلوی انتشار آن مایه شرمساری را بگیرند و آن فیلم را از کامپیوترها و موبایل های خود پاک کنند .
آن آهنگ باعث بوجود آمدن خشمی در میان جوانان ایرانی شد و هزاران نفر نوشتند و اعتراف کردند که آن سی دی را شکسته اند. گفته شده است که آن آهنگ حداقل در ایران مابین 3-2 میلیون بار شنیده و دانلود شده. موسیقی یاس مرزها را درهم نوردید و به آن سوی آب ها رفت و اکنون او به سرعت به صدای نسل خود تبدیل می شود . برای ایرانیان داخل و خارج کشور از او تقریبا به توپاک ایرانی یاد می کنند .
یاس در آهنگ " هویت من" از غرورش نسبت به میراث و تاریخ ایران می خواند و به فیلم جنجال برانگیز " 300 " اشاره می کند ، آن آهنگ به نوعی از سرود ملی برای نسل های جوان تبدیل شد ، به خصوص یهودیان ایرانی که مشتاق برای ارتباط با فرهنگ و تاریخ غنی خود هستند . موسیقی او ، استاندارد جدیدی برای رپ ایران به وجود آورد .و الهام بخش افراد بسیاری شده و رپرهای فارسی را به سوی خود می آورد تا از سبکش با خواندن آهنگ های معنی دار و مثبت پیروی کنند .
شما او را خواهید دید که با دیگر هنرمندان همکاری می کند تا پرشین رپ را به دنیا معرفی و جهانی سازد .
جدیدا یاس در استودیو برای روی آخرین آلبومی که انتظارش را می رود کار می کند و شعرهایش بر روی موضوعاتی می باشد که شنونده را به سفری درون زندگی خصوصی او می برد . بهترین و پرافتخارترین لحظه ی زندگی او زمانی بود که توانست خواهرانش را ( که همگی دانش آموزان ممتازی هستند ) در کالج ثبت نام کند . امتیازی که او قادر به انجام آن نبود
اهداف بزرگش محسوب میشد
دومین اثر Armin که در سال 2000 به ثمر نشست "Communication" نام داشت که آن اثر هم از آثار ارزشمند این موسیقیدان بزرگ به حساب می آید. این اثر با استقبال غیر قابل پیش بینی از سو ی علاقه مندانترانس رو به رو شد. این استقبال افق جدیدی را در راستای دستیابی به مو فقیت های بزرگ برای Armin ترسیم کرد. فعالیتهای Armin بیشتر در زمینه میکس است. سال Armin 1999 اولین میکس آلبوم خود با نام "Boundaries Of Imagination" منتشر کرد. آهنگ "Wonder" از این آلبوم اثر زیبا و قابل توجه بود که حاصل اولین همکاری Armin Van Buuren با قول دنیای ترانس یعنی: DJ Tiësto بود. "Namistai" اثر دیگر از این آلبوم زیبا بود. این آهنگ که در سال 1999 با همکاری "BT" و "Paul Van Dyk" به ثمر نشسته بود, حالا با میکس زیبای Armin حال و هوای دیگری داشت
بینظیر ترین آهنگهای ترانس در قالب این آلبوم که به خاطر سال تولد آرمین"1976" 76 نامگذاری شده . جمع آوری شده تا هر کسی را عاشق و مدهوش ترنس کند. آهنگ رویا ئی "Burned With Desire" شاهدی بر این مدعاست . این آهنگ که با صدای زیبای" Justine Suissa" همراه است. هر شنونده ای را مات و مبهوت خویش میکند. "From The Heart" اثری که در قالب گروه System F ساخته شده. همکاری دیگری با Ferry Corsten که باز هم خوب از آب در آمده بود . "Sunburn" را میتوان از آهنگهای قابل توجه این آلبوم قلمداد کرد. اما نظر خود Armin چیزه دیگری است. او "Yet Another Day" را بهترین آهنگ این آلبوم و همچنین ارزشمندترین ا ثر از میان آثار خود تا به امروز میداند . Armin این اهنگ را با همکاری "Ray Wilson" ساخت که صدای او در آهنگ جالب توجه است.
خب حالا بینیم دوستان رپکن (Rapper) از چیا میخونن و خوبیها و بدیهای کارشون کجاست، ۹۰٪ از آهنگهای رپ فارسی بهصورت کلکل خونده میشه یعنی طرف میکروفن رو میگیره و هی از خودش و گروهش تعریف میکنه و دیگران رو میترسونه یا حتا به دیگران فحش میده و انواع اقسام توهینها رو نصیبشون میکنه.
خب الان کسی که رپ خارجی (مخصوصن آمریکایی) رو جدیدن گوش داده میگه که «خب خارجیها هم که دارن از خودشون تعریف میکنن و چرت و پرت میخونن پس کجای کار رپکنهای ایرانی ایراد داره؟»
ببینین اون موقع که رپ توی آمریکا داشت پا میگرفت هدف اصلیش اعتراض به نژادپرستی و تبعیضنژادی حاکم بر اجتماع آمریکا بود، سیاههای آمریکایی به رپ بهعنوان یه سلاح نگاه میکردن، فرهنگ رپ از ۴ قسمت تشکیل شده:
پینوشت: من در مورد تاریخ رپ منابعم کامل نبود، دوست عزیزم دیزی راکر تاریخ رپ رو بهصورت کامل نوشته ( قسمت اول، دوم، سوم)
باید درک کنیم که دوست داشتن یه چیز نسبی هست یعنی اگه من یه آهنگ رو دوس داشتم دلیل نمیشه بقیه هم دوسش داشته باشن، مثلن خیلیا هستن که خوراکشون همین آهنگای پر از فحشه، خب دوس دارن دیگه کاریشون نمیشه کرد!
یک روز دوباره می آیم : این جمله را خودش گفت.
گفت که روزی می آید اما نگفت چه روزی!
او که قلبم را شکست و رفت روزی دوباره می آید.می آید و به منی که خسته و بی جانم ، جانی دوباره می دهد و دوباره خاطرات شیرین با هم بودنمان را زنده می کند،
می آید و دوباره خاکستر عشق را در دلم شعله ور میکند.
به انتظار آن روز نشسته ام تا دوباره بیاید و به این قلب شکسته ام
سر و سامان دهد. می آید تا دوباره عاشقانه بر روی گونه مهربانش بوسه بزنم و دوباره به او
بگویم که دوستت دارم ای بهترینم. بیا که بدجور دلم هوای تو را کرده است… بیا که با یک دنیا محبت و عشق و یک عالمه دلتنگی و درد دل به استقبال تو خواهم آمد.
بیا که عشق بدون ما عشق نیست ، این دنیا بدون ما زیبا نیست.
او دوباره می آید تا شبهای تیره و تارم بعد از مدتها ستاره باران شود و
مهتاب مثل گذشته عاشقانه شبهای مرا نورانی کند.
به عشق آمدنت این روزهای تلخ بی تو بودن را با همه غم ها و غصه ها
و گریه هایش سپری میکنم تا دوباره روزی بیایی و به منی که خسته از
زندگی ام نفسی دوباره دهی. یک روز دوباره می آیم : این جمله را خودش گفت.
می آید و مرا عاشقتر می کند و آن لحظه است که دوباره من امیدواربه
زندگی می شوم و خوشبختی را در زندگی ام تضمین می کنم.
بیا عزیزم ، با اینکه قلبم را شکستی اما همچنان درهای قلبم همیشه به روی تو باز است، این قلبم به نام تو و تا ابد برای تو هست. بیا و دوباره اسیر قلب بی طاقت من شو ، بیا وارد همان قلبی شو که خودت آن را شکستی و ویرانه کردی .. این ویرانه قلبم را که خودت با دستهای خودت ویرانه کردی آباد کن و دوباره مرا که همان کویر تشنه و بی جانم را از باران عشقت سیراب کن.
یک روز دوباره می آیم :::: آری خودش گفت که روزی دوباره می آید.
می ترسم از عشق تو بمیرم اما روزی که تو می آیی را نبینم.
می ترسم آنقدر به انتظار بنشینم و نیایی و آخر سر دیگر مجالی برای دیدار با تو نباشد.
می ترسم از آن روزی که تو خواهی آمد و من دیگر نیستم..
آن لحظه هست که می فهمی از عشق تو مرده ام… آری از عشق تو مرده ام.
سفر غريبي داشتم توي اون چشم سياهت
سفري که بر نگشتم گم شدم توي نگاهت
يه دل ساده ي ساده کوله بار سفرم بود
چشم تو مثل يه سايه همه جا همسفرم بود
من همون لحظه اول آخر راهو ميديدم
تپش عشق رو تو رگهام عاشقانه مي شنيدم
تو شدي خون تو رگهام من ديگه خودم نبودم
براي نفس کشيدن حالا محتاج تو بودم
حالا محتاج تو بودم
Power By:
LoxBlog.Com |